جدول جو
جدول جو

معنی عنان گسستن - جستجوی لغت در جدول جو

عنان گسستن
(شُ دَ)
از حرکت بازماندن. حرکت نتوانستن:
بر سر کویت از درازی راه
مرکب ناله را عنان بگسست.
خاقانی.
، جلوگیری نتوانستن از سرکشی. اختیار از دست سوار گرفتن. پاره شدن عنان. مقاومت اسب در برابر سوار تا آنجا که عنان که سوار کشیده دارد تا اسب بایستد، بگسلد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ شُ دَ / دِ)
بر سر خود گذاشته. عنان پاره شده. اسب که اختیار ازدست سوار با گسستن عنانش بیرون برده باشد، شتاب رو. نهایت مضطرب و سراسیمه. (از آنندراج). آسیمه سر. بی اختیار. اختیار از دست داده:
در هر طرف ز خیل حوادث کمینگهی است
زآن رو عنان گسسته دواند سوار عمر.
حافظ.
ربوده است ز من اختیار جذبۀ بحر
عنان گسسته تر از رشته های بارانم.
صائب (از آنندراج).
خرمن عنان گسسته درآید بخانه اش
مردانه گر به دانه زند مور پشت دست.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ دَ)
آهسته رفتن و کاررا به تأمل کردن. عنان بازکشیدن. (از آنندراج) ، دست در عنان زدن کسی به قصد متوقف ساختن اسب و سوار. از حرکت بازداشتن اسب و سوار با گرفتن دهانۀ عنان. متوقف ساختن اسب و سوار را:
پیاده همان کت بگیرد عنان
ز خود دور دارش به تیر و سنان.
اسدی.
بسی نماند که روی از حبیب برپیچم
وفای عهد عنانم گرفت دیگر بار.
سعدی.
گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش
لیکن وصول نیست به گرد سمند او.
سعدی.
نمی تازد این نفس سرکش چنان
که عقلش تواند گرفتن عنان.
سعدی.
، دست در عنان کسی زدن بقصد دادخواهی به او:
من بگیرم عنان شه روزی
گویم از دست خوبرویان داد.
سعدی.
، جلوگیر آمدن: عنان عطا مگیر. (کلیله و دمنه).
عنان گریه چون شاید گرفتن
که از دست شکیبائی زبونست.
سعدی.
، عنان به دست گرفتن. هدایت کردن:
بس که میجویم سواری بر سر میدان درد
تا عنان گیرم به میدان درکشم هر صبحدم.
خاقانی.
، در اختیار گرفتن. مستولی شدن. به دست آوردن زمام اختیار:
خاقانیا زمانه زمام امل گرفت
گر خود عنان عمر بگیرد امان مخواه.
خاقانی.
غیرت ازین پرده میانش گرفت
حیرت از آن گوشه عنانش گرفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ / تُ نُ شُ دَ)
کنایه از جدا شدن روح حیوانی از قالب بود. (آنندراج) :
وقتی که کم شود ز سر سرکشان خرد
روزی که بگسلد ز تن بیدلان روان...
ظهیر فاریابی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنان گسسته
تصویر عنان گسسته
شتابرو، افسر گسیخته نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنان گرفتن
تصویر عنان گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
مهار کردن، رام کردن
فرهنگ فارسی معین